خدا ....

ساخت وبلاگ



نوشته های عارفانه خداوند , متن در مورد خدا

کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد...
ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...
وقتی بر در خانه اش رسیدم هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!!
هر چه بود باز بود...
گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟
ندا آمد: این را گفتم که بیایی...
وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم!
کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک...

مردان خدایی...
ما را در سایت مردان خدایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mardankhodaeef بازدید : 321 تاريخ : شنبه 3 فروردين 1398 ساعت: 17:08